سرطان آخر راه نیست. این یه شعار پزشکی نیست و آدمهای زیادی هستن که ثابت کردن با روحیه قوی میشه غول سرطان رو شکست داد. رز کاردینال یکی از این آدمهاست.
او روزی که فهمید به سرطان سینه دچار شده تصمیم گرفت همه کارهایی رو که قرار بود “یه روز دیگه” انجام بده، شروع کنه. یکی از این کارها شروع شغل مشاورهای خودش بود.
رز تو این مسیر نه تنها کاری رو شروع کرد که همیشه آرزوش رو داشت، بلکه خیلی زود متوجه شد که با انرژی کار و خلاقیت تونسته سرطانش رو هم درمان کنه. این مصاحبه جالب و خوندنی با این کارآفرین پرانگیزه رو از دست ندید.
قبل از بیماری و قبل از اینکه کسب و کار خودت را شروع کنی، چه کار میکردی؟
به عنوان مدیر ارشد سازمان توسعه فعالیت میکردم و این کاری بود که همان زمان هم دوستش داشتم.
در سال ۲۰۱۰، وقتی ۴۲ ساله بودم دچار سرطان سینه شدم. در طول درمان، وقت کافی برای فکر کردن درباره بهبود کارها داشتم و در همان مقطع بود که تصمیم گرفتم همه کارهایی را که به “یک روز دیگر” موکول کرده بودم انجام دهم.
یکی از این کارها سفر کردن و دیگری شروع شغل مشاورهای خودم بود. وقتی طول درمانم تمام شد و سر کار برگشتم، سازمانی که برایش کار میکردم تصمیم به کوچکسازی و بازسازی گرفت و من از این تغییر به عنوان فرصتی برای یک جهش بزرگ استفاده کردم.
و چه کار کردی؟
بیشتر کار من در ارتباط با رهبران و تاجرانی است که در پی ایجاد تغییراتی در کارشان هستند. آنها مرا استخدام میکنند تا فرهنگ درست کار را در سازمانشان توسعه بدهم، رهبران و رئیسان را راهنمایی کنم تا بتوانند یک تیم کاری خوب تشکیل دهند و در نتیجه تجارتشان به خوبی پیش برود و رونق بگیرد.
من علاوه بر سازمانها، مدیران را به صورت فردی راهنمایی میکنم و برای این کار چندین برنامه مربیگری دارم.
همچنین در وبلاگ شخصی خودم هم مطالبی را در زمینه مدیریت به اشتراک میگذارم، برای روزنامهها مطلب مینویسم و ماهانه یک بار برای وبسایتی در رابطه با رهبری و مدیریت زنان مقاله مینویسم.
در کنار این کارها گاهی اوقات در رویدادهای مهم و جلسات سخنرانی میکنم.
قدمهای اول را چطور برداشتی؟
اولین کاری که کردم، نگاه و بررسی عمیق پتانسیل در دسترسم بود. چون من در شرایط خوبی بودم و قادر بودم هرکاری که میخواستم را در سازمان انجام دهم و بدین ترتیب قادر بودم پتانسیل ارباب رجوع را دقیق بسنجم و موقعیت خوبی به دست آورم. وقتی ارزشم را در بازار کار دریافتم، فهمیدم کارهای زیادی برای انجام دارم.
وبسایتها، برندهای تجاری، ثبت نام برای GST و… من همه این پتانسیلها را شناسایی کردم و این قدم اولی بود که برداشتم.
موثرترین راههای افزایش آگاهی عموم مردم نسبت به شغلت چیست؟
جالب است که بیشتر کارم بخاطر ارجاع مشتریهای جدید توسط مشتریهای قبلیام است. بیشتر مشتریهای جدیدم به خاطر توصیه یکی از مشتریهای قبلی به من رجوع میکنند.
ارجاع دادن یکی از بهترین روشهای رونق دادن تجارت است به این صورت که افراد به تو اعتماد میکنند و کارت را میپسندند، در نتیجه سایر افراد را نیز به مراجعه به تو تشویق میکنند.
اگر کسی شغلش را به نحو احسن انجام دهد، مطمئنا گفته مرا تجربه خواهد کرد. علاوه بر ارجاع داده شدهها، مشتریهایی نیز داشتهام که مرا به خاطر سخنرانیهایم یا مطالب وبلاگم انتخاب کردهاند.
بزرگترین چالشهایی که در طول کارت با آنها روبه رو شدهای چه بودند؟
هرچقدر که در کارم مشغول میشوم، وقت کم میآورم و اصلا هم تمایلی به محول کردن کارم به کس دیگری ندارم! این که من نمیتوانم کارم را به کس دیگری بسپارم، تنها مختص به من نیست و در مورد بیشتر زنان شاغل صدق میکند.
شغل ما به منزله کودک ماست که فکر میکنیم کسی جز ما نمیتواند به خوبی از او مراقبت کند. البته من در این رابطه کمی اوضاعم را بهبود دادهام و در حال حاضر با کسی همکار شدهام و در مواقع اضطراری از او کمک میگیرم.
چالش سختی بود، چون احتمالا با روحیه شخصی تو گره خورده است. چطور با این مشکل کنار آمدی؟
خیلی مهم است که بفهمی نمیتوانی از پس هرکاری بربیایی.
مربی تجاری من از من خواست که یک لیست از تمام کارهایی که میتوانستم به کس دیگری محول کنم بنویسم و وقتی این کار را کردم متوجه شدم که اشتباه من این بوده که میخواستم همه کارها را خودم انجام دهم.
درحالیکه افراد متخصص در آن زمینه میتوانستند آن کار را بهتر از من و در زمان کوتاهتری برایم انجام دهند.
اوایل وقتی کارم را به کس دیگری میسپردم واقعا عصبی و نگران میشدم، ولی وقتی نتیجه خوب را دیدم نسبت به این قضیه خوشبینتر شدم و نگرانیام کم شد.
چه حسی در مورد رئیس خودت بودن داری؟
کارم را خیلی دوست دارم و واقعا خوشحال میشوم وقتی میبینم مشتریهایم موفق میشوند و رشد میکنند.
یکی از اساسیترین ارزشهای من “ایجاد تفاوت” است و تقریبا هر روز این تفاوت را در کارم میبینم. در کار من چیزی نیست که نتوان دوستش داشت!
نکته دیگر آزادی در کارم است؛ لازم میدانم بگویم من مصاحبه و سئوالات را درحالی که شلوار ورزشی به تن دارم و پرندههای خانگیام برایم آواز میخوانند در نور شمعهای وانیلی و در خانهام انجام میدهم. خب این یعنی آزادی!
توصیهات به سایر کارآفرینان چیست؟
درواقع من در این باره چند ماه قبل مقالهای نوشتم. اساسیترین نکته در تجارت به نظر من درک چگونگی شروع آن تجارت است. در ابتدای کار هیچکس قادر به انجام تمام و کمال کارها نیست. شبکه سازی کنید.
اجازه دهید مردم بدانند که شما چه فکری در سر دارید و چه تجارتی را میخواهید راه بیاندازید. به گروههای اینترنتی بپیوندید. در رویدادهای مهم درباره کارتان حرف بزنید و ارزش کارتان را برای مردم روشن کنید.
همیشه اطلاعاتتان را به روز کنید، با اینکار به مشتری نشان میدهید که به مشکلاش اهمیت میدهید. از بالا و پایینیهای کارتان نترسید و عقب نکشید. اعتماد به نفس داشته باشید. به کارتان عشق بورزید و شاد باشید!
چگونه در مواجهه با سختیها انگیزهات را از دست نمیدهی؟
فکر میکنم سختتر از زمان سرطانم هیچ زمان سختی را در طول زندگی تجربه نکردهام. وقتی به گذشته برمیگردم میبینم تنها کلید پیروزی من آیندهنگری و برنامهریزی بوده است. مدتی غمگین شدم، خیلی گریه میکردم.
ولی کمی که گذشت خودم را جمع و جور کردم و تصمیم گرفتم با بیماری بجنگم. هر روز بیشتر انرژی مثبت کسب میکردم. آنقدر احساس قدرت میکردم که همیشه با پای خودم به بیمارستان میرفتم و حتی یک بار هم روی ویلچر ننشستم.
این یکی از ارزشهای من است که هر بار با چالشی مواجه شدم آن را خرد کنم و کمکم حلش کنم.
آیا فلسفه کاری خاصی داری؟
اگر کاری را که دوست دارید انجام دهید چنان جلوه میکند که انگار هیچ کار سختی انجام نمیدهید! کسب و کار من بر اساس آرمانها و ارزشهاست و من اهدافم را به خوبی برای خود روشن کردهام.
من اعتقاد دارم که هرکسی ظرفیت عالی بودن را دارد.
گاهی وقتها فقط کمی کمک لازم است تا به پتانسیل بالایت پی ببری.
بازدیدها: 29